کد مطلب:152287 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:214

شیعه شدن زن روسی به برکت عزای امام حسین
ملا محمد هزار جریبی - صاحب تصانیف كثیره - این قضیه را نقل فرموده است:

من در مجلس درس استاد اكمل «مرحوم آیت الله وحید بهبهانی قدس سره» كه در مسجد پایین پای صحن مقدس امام حسین علیه السلام تشكیل می شد، شركت می كردم. روزی مرد زائر غریبی با لباس آذربایجانی وارد شد و به مرحوم استاد سلام كرد و دست ایشان را بوسید و بسته ای كه زر و زیور زنانه در آن بود، نزد استاد گذاشت و گفت: «این طلاها را در هر جا كه مصلحت می دانید صرف كنید!»

حضرت استاد فرمود: «قضیه ی این زیورها چیست؟» آن مرد پاسخ داد: این زیورها داستان عجیبی دارد! من از حوالی شیروان و دربند هستم و به جهت تجارت به یكی از شهرهای روسیه سفر كردم و در آنجا به داد و ستد مشغول شدم و صاحب ثروت و مكنتی بودم.

روزی چشمم به دختری زیبا افتاد و تمام قلب مرا به خود مشغول ساخت. به ناچار نزد خانواده ی او كه از اشراف نصاری بودند، رفتم و آن دختر را برای خود خواستگاری كردم. خانواده ی او گفتند: در تو هیچ عیبی نیست، مگر اینكه تو در مذهب ما نیستی! اگر به مذهب نصاری داخل شوی، این دختر را به تو تزویج می كنیم.

من ناراحت و مغموم شدم و از نزد آنها مراجعت كردم. چند روز صبر نمودم، زیرا آنها مرا سر دو راهی و معلق قرار داده بودند و روز به روز، عشق و محبت آن دختر در دل من زیادتر می شد، تا به جایی رسید كه دست از تجارت و شغل خود برداشتم!

آخرالامر، دیدم نزدیك است كه حواسم مختل گردد و مشرف به هلاكت شوم. با خود گفتم: باكی نیست كه در ظاهر از اسلام اظهار تنفر بنمایم. بنابراین رفتم و


نزدیكان او را دیدم و گفتم: حاضرم از اسلام برائت بجویم و داخل دین مسیح گردم! آنها از من قبول نمودند و دختر را به من تزویج كردند.

چون مدتی گذشت، پشیمان شدم و بر این فعل قبیح، خود را سرزنش كردم. دیگر نه قدرت داشتم كه به وطن خود برگردم و نه ممكن بود كه از دین نصرانیت عدول كنم. از شرایع اسلام چیزی در من یافت نمی شد جز گریه بر مصائب حضرت سیدالشهداء علیه السلام و در آن اوقات به آن حضرت خیلی علاقه مند گردیدم و تفكر در مصائب آن حضرت می نمودم و گریه و زاری می كردم.

عیال من از دیدن این حالت، تعجب می كرد! چون علت آشكاری برای گریه ی من نمی دید. بنابراین حیرتش زیاد شد و از سبب گریه ی من سئوال كرد. من با توكل بر خدا به او گفتم كه من هنوز به مذهب اسلام باقی هستم و گریه ی من بر مصائب حضرت اباعبدالله علیه السلام است.

همین كه همسرم اسم آن بزرگوار را شنید، نور اسلام در قلبش ظاهر شد و در همان لحظه به شریعت اسلام داخل شد و با من در مصائب آن بزرگوار همنوا و هم ناله شد.

یك روز من به او گفتم: بیا مخفیانه از اینجا برویم و سر قبر مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السلام اقامت كنیم تا بتوانی علنا اظهار مسلمانی بنمایی! آن زن قبول نمود و شروع به تهیه ی لوازم سفر كردیم.

مدتی نگذشت كه زوجه ی من مریض شد و از دنیا رحلت كرد! پس اقارب و نزدیكانش جمع شدند و او را به طریق نصارا تجهیز نمودند و او را با جیمع زر و زیورهایی كه داشت دفن كردند، به همان صورتی كه مقتضای مذهبشان بود!

من حزن و اندوهم بعد از مفارقت او زیادتر شد و با خود گفتم: شب كه بشود، می روم و جسد او را از قبر بیرون می آورم و در بهترین شهرها [كربلا] دفن می كنم!


چون شب شد، رفتم و قبرش را نبش كردم. ولی با كمال تعجب دیدم مردی با شارب بلند و ریش تراشیده، در آنجا مدفون است.

از این سانحه ی عجیب تبدیل جثه ی عیالم به این جثه ی خبیثه متحیر شدم. بالاخره در آن شب در عالم رؤیا دیدم كه كسی می گوید: خوشحال باش و خوشحالی تو زیاد شود! زیرا جثه ی عیالت را ملائكه حمل كردند و در زمین كربلای معلی او را دفن كردند و قبر او در میان صحن مقدس حضرت سیدالشهداء علیه السلام در طرف پایین پای آن حضرت، نزدیك مناره ی كاشی واقع شده است. نشانی قبر هم به من داده شد. سپس آن شخص گفت: این جثه ی فلان عشار (گمركچی) است كه امروز او را در كربلا دفن كردند ولی ملائكه او را به قبر عیال تو نقل كردند و زحمت حمل و نقل جنازه از تو برداشته شد!

من خوشحال شدم و از خواب برخاستم و فورا عازم حركت به كربلا شدم و خداوند توفیق كرامت فرمود و به زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام نایل و مشرف شدم.

بالاخره از محافظین و خدام صحن مقدس حضرت امام حسین علیه السلام سئوال كردم كه در فلان روز (همان روزی كه عیالم را دفن كرده بودم) در پای منار سبز، چه كسی را دفن كردند؟ خدام گفتند: فلان عشار را دفن كرده اند. پس من قضیه ی نبش قبر و رؤیایم را برای آنها نقل كردم. آنها آمدند و قبر را شكافتند و من به جهت روشن شدن مطلب به قبر داخل شدم.

دیدم عیالم به همان صورتی كه او را در شهر خودش به خاك سپرده اند، در میان لحد خوابیده است. پس من زر و زیور او را كه به گردن و دستش بود برداشتم و اینها طلاهای اوست كه به خدمت شما آورده ام.

مرحوم آیت الله العظمی وحید بهبهانی طلاها را گرفتند و برای فقرای كربلا


مصرف نمودند. [1] .


[1] كرامات الحسينيه (چاپ اول) ج 1، ص 108 به نقل از جامع الدرر.- ترجمه ي دارالسلام مرحوم نوري ج 2، ص 173 - سحاب رحمت ص 113 به نقل از دارالسلام مرحوم نوري ج 2، ص 162 و منتخب التواريخ ص 755.